پسر : باید محکم باشی.
دختر: آخه ... .
پسر : هیس دیگه چیزی نشنوم... .
دختر : چشم
دختر : لااقل بذا الان رو شونه های خودت گریه کنم مگه نمیخوای محکم باشم ؟ بذا الان پیش تو گریه کنم تا وقتی نبودی دیگه جلو کسی گریه نکنم... .
پسر: ..... باشه ...بسم الله
دختر: اشک اشک اشک .... آقا ؟؟؟؟
.
پسر: جانم بفرما خانم؟
دختر: شرط داره
پسر: شرط چی؟ واسه چی؟ چه شرطی؟
دختر: اگه شهید شدی نباید تو بهشت به حوریا رو نشون بدیا ... باید منتظر من باشی.. .
پسر: با خنده چشم چشم ... عزیز فقط دارم خفه میشم تو حصار آغوشت الان خودت شهیدم میکنی دیگه نیازی به زحمت انداختن اون دواعش نیست اونوقت ????
.
دختر: ولی خیلی نامردی دوبار چشم منو خون کردی یه بار قبل از اینکه آقامون شی حالا هم میخوای با رفتنت؟؟
.
پسر: خانم حضرت زینب رو نباید تنها گذاشت .
دختر: باشه به خاطر خانم زینب برو ... میدونم میخوای بری و جاویدالاثر شدن آرزوته میخوای حضرت زهرا بیاد بالا سرت باشه برو برو همیشه تو آخرش برنده میشدی... برو منم که جایی ندارم
پسر دست دخترک رو گرفت گذاشت رو قلبش و گفت جات اینجاست... اینجا خانمم??? ... حالا هر چی تو بگی میخوای خدا بهشتشو قسمتمون کنه یا نه؟ بگو من چیکار کنم تو بگو؟
.
دختر : مع السلامة ? قرارمون قیامت پیش سید الشهدا... منتظر شفاعتتم...
.
+تاریخ شنبه 95/3/15ساعت 7:57 عصر نویسنده بانوی مدافع حرم
|
نظر