هوالعشق

فضاحال وهوای سنگینےدارد.یعنےبایدخداحافظـےکنم؟
ازخاکےکه روزی قدمهای پاک آسمانےهاآن رانوازش کرده،..باپشت دست اشکهایم راپاک میکنم
دراین چندروزآنقدرروایت ازآنهاشنیده ام که حالا میتوانم براحتےتصورشان کنم...
دوربین رامقابل صورتم میگیرم وشمارامیبینم،اکیپـےکه از14 تا50ساله درآن درتلاطم بودند،جنب و جوش عاشقـے...ومن درخیال صدایتان میزنم.
_ آهای معراجی ها ...!
برای گرفتن یک عکس ازچهره های معصومتان چقدرباید هزینه کنم؟..
ونگاه های مهربان شما که همگـےفریاد میزنند :هیچ!...هزینه ای نیست!فقط حرمت خون مارا حفظ کن...حجب رابخر،حیارابه تن کن.نگاهت رابدزد ازنامحرم!
آرام میگویم:یک..دو...سه...
صدای فلش وثبت لبخند خیالےِشما
لبخندی که طعم سیب میدهد!
شاید لبهای شما با سیب حرم ارباب رابطه ی عاشق و معشوق داشته????
دلم به خداحافظـےراه نمیدهد،بےاراده یک دستم رابالامی آوردم تا...
اما یکےازشماراتصورمیکنم که نگاه غمگینش رابه دستم میدوزد...
_ باماهم خداحافظی میکنے؟؟!
خداحافظےچرا؟؟...
توهم میخوای بعدازرفتنت مارو فراموش کنے؟؟....خواهرم توبـےوفانباش??
دستم را پایین می آورم و به هق هق می افتم؛احساس میکنم چیزی درمن شکست.
ریحان قبلی بود 
غلطهای روحم بود ...
نگاه که میکنم دیگرشمارا نمیبینم...

شهدا بال و پر بندگی هستند
وخاکےکه زمانـے روی آن سجده میکردندعرش میشودبرای توبه ...
تولدم تکرار شد ...
کاش کمکم کنیده پا بمانم...
شماراقسم به سربندهای خونی تان...

درتمام مسیر بازگشت اشک میریزم...بےاراده و ازروی دلتنگے....
شاید چیزی که پیش روداشتم کارشهداست...
بعنوان یک هدیه...
هدیه ای برای این شکست وتغییر
هدیه ای که من صدایش میکنم:
علی اکبر


+تاریخ سه شنبه 95/5/5ساعت 5:47 عصر نویسنده بانوی مدافع حرم | نظر