سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عکس و تصویر جانت راکه بدهی در راه خدا ،

جانت راکه بدهی در راه خدا ، "شهید" می نامند تو را ؛
به گمانم اگر روحت را هم بدهی حتما همینطور...! 
اینجا و در این سرزمین؛ دختران زیادی هستند که هرروز ،
پشتِ سنگر ِسیاه ِساده ی خود ،
دفاع می کنند از نجابتشان.
و هر لحظه شهید می شوند انگار !
پس "شهید زنده" حواست به ارزش حجابت باشد...


+تاریخ پنج شنبه 95/8/20ساعت 9:17 عصر نویسنده بانوی مدافع حرم | نظر

عکس و تصویر ?متن طولانی ولی زیبا و فوق العاده ?‍ تقدیم به همه ی #پسران_مذهبی میدانم چه ...

متن طولانی ولی زیبا و فوق العاده 

 تقدیم به همه ی #پسران_مذهبی

میدانم چه قدر سخت است زندگی برایت در این جامعه امروزی ....
میدانم برای فرار چشمانت دست به هرکاری میزنی ....
میدانم که وقتی با خانواده داخل مغازه میروی یک راست سرت را در گوشی میکنی تا چشمت به هیچ کس نیفتد و مردم نادان می گویند خیر سرش مذهبیه همش سرش تو گوشیه! 
آنان نمی فهمند ولی من میدانم
میدانم قلبت چه دردی می کشد وقتی مردان جامعه ات را میبینی که مردانگی از تن دریده و همه فقط نر شده اند ....
برادرم چه عذابی میکشی وقتی زنانی با صدها رنگ و لعاب برایت در خیابان ها فشن شو میگذارند و تو چشم می پوشانی ....
چه میتوانم بگویم در برابر این پاک دامنی وصف نشدنی ات ؟
میدانم چه دردی دارد دیدن مردانی که با ظاهر مذهبی و باطنی گرگ گونه وجه ی تو و تمام امثال تو را خراب میکنند..
آری برادرم با افتخار میگویم که خون مهدی فاطمه (س) در رگ هایت جاری ست .....
میدانم در این روزگار که پسران هم چون تو شهوت در جلو چشمان شان خیمه زده تو با چه نیروی قاسم واری از آن می گریزی
چقدر سخت است ...
توهم مردی توهم غریزه داری ....

چه میتوانم بگویم در برابر این پاک دامنی وصف نشدنی ات ؟
میدانم چه دردی دارد دیدن مردانی که با ظاهر مذهبی و باطنی گرگ گونه وجه ی تو و تمام امثال تو را خراب میکنند..
آری برادرم با افتخار میگویم که خون مهدی فاطمه (س) در رگ هایت جاری ست .....
میدانم در این روزگار که پسران هم چون تو شهوت در جلو چشمان شان خیمه زده تو با چه نیروی قاسم واری از آن می گریزی
چقدر سخت است ...
توهم مردی توهم غریزه داری ....
منکه دخترم ولی برادرم راستش را بگو چگونه در این فلاکت بازار خودت را این گونه حفظ کرده ایی؟
تو هم مدافعی  
 


+تاریخ پنج شنبه 95/8/20ساعت 9:10 عصر نویسنده بانوی مدافع حرم | نظر

آقا مصطفی را خیلی خوب می شناختم . از دوران دبستان با ایمر دوست بود . قرار بود دفعه ی بعد که به تهران می آید ، عقد کنند . چشم خانمش به در بود که زودتر بیاید ... من هم دوست صمیمی خانمش بودم . از دوران راهنمایی ام . اسما را مثل خواهرم می دانستم . واسط ازدواجشان هم من و امیر بودیم . گفتم :" امیر ، بریم خونه ..." گفت :" اول سفارش تخت و اینا رو بدیم ...واجب ترن اینا ..."

از مغازه بیرون آمدیم . امیر خیلی آرام راه می رفت . اصلا حال خوبی نداشتم . خیلی درد داشتم و غم شهادت آقا مصطفی هم اضافه شده بود . حدس می زدم حال امیر هم بهتر از من نیست . شاید هم بد تر بود . نه امیر می توانست به من تکیه دهد ، نه من می توانستم به امیر تکیه دهم . پیرزن و پیرمردی را دیدم که به سمتمان می آمدند . پیرزن دست مرا و پیرمرد دست امیر را گرفت  . پیرزن گفت :" دخترم ! دستتو بده ... اگه ماشین ندارین ، ما تاخونه یا هرجایی که می خواین می رسونیمتون ... مادیدیم تو مغازه چی شد . خدا صبر بده هم به شما ، هم به خانوم شهید ..." پیرمرد هم امیر را دلداری داد . خیلی خوشحال شدم که دیگر مجبور نیستیم تنهایی به خانه برویم . می ترسیدم وسط راه اتفاقی برای من یا امیر بیفتد و کسی کمک نکند .

 

...ادامه دارد ...



برچسب‌ها: بانوی مدافع
+تاریخ پنج شنبه 95/8/20ساعت 8:58 عصر نویسنده بانوی مدافع حرم | نظر

داد مغازه دار در آمد :" آقا ! مگه اینا رو گذاشتم روش بشینی ؟آخه مرد حسابی اینا مال بچه هاس نه واسه تو که !" شاگرد مغازه که پسری جونا بود ، با یک صندلی سمت امیر آمد .هرچه سعی کرد نتوانست امیر را بلند کند . انگار امیر را به تخت چسبانده بودند و اصلا جدا نمیشد . مغازه دار که کمی آرام شده بود ، گفت :" آبجب زنگ بزنم آمبولانسی چیزی بیاد ؟ تعارف نکن جان من ! آقا مثل برادر من !" کنار امیر نشستم . گفتم :" امیر ، تو رو خدا ، اصلا تو رو جون من ! بگو چی شده ؟" نگاه سردش را روی من انداخت . با صدای آهسته گفت :" مصطفی هم رفت رضوانه ...رضوانه ... من چی کار کنم ؟... رضوانه به خانومش چی بگم ؟ ..." گریه اش گرفت . تا آن لحظه به جز در مراسم های عزاداری ندیده بودم که گریه کند . مغازه دارکه حسابی غیرتی شده بود ،گفت :" خدا رحمت کنه داش مصطفی رو ..." و بعد امیر را در بغل گرفت . امیر با صدای گریه ای گفت :" خدا بهش خییل رحمت کرد ه! خدا دوسش داشته که این جوری برش داشته از رو زمین ... لیاقت داشته که شهید شده ... لیقات داشته که رفته از حرم حفاظت کنه ..." مغازه دار که تازه از قضیه با خبر شده بود ، گفت :"خدا مدافعای حرمو حفظ کنه ! صداق بپر برو یه جعبه خرما بگیر واسه خیرات شهید مصطفی !" شاگردش سریع بیرون رفت . 

 

...ادامه دارد ...



برچسب‌ها: بانوی مدافع
+تاریخ پنج شنبه 95/8/13ساعت 12:3 عصر نویسنده بانوی مدافع حرم | نظر

_توجه شهدا هم نامحرم اند
.
متن خوانده شود ، طولانی ولی مهم 
.
یه چیزی این وسط آدم و آزار میده! 
اونم اینکه شهدا رفتن که راهشون بمونه 
عشق شون نسبت به ارزش ها بمونه 
اونا رفتن که چادر مادر ما دوباره خاکی نشه 
اونا رفتن که ما راه حیا و پاکی پیش بگیریم 
.
ولی…
متاسفانه این روزها آدم میبینه که بعضی از این خواهران مذهبی جوری با یه شهید رفتار میکنن که یک لحظه آدم پیش خودش فکر میکنه واقعا اینها بویی از حیا بردن یا نه !!
.
خواهرم ؛
شهدا نرفتن که شما بعد شهادتشون تو پست ها
فدا شون بشی..!
قربون چشاشون بشی...!
قربون صدقه هایی بری که آدم خجالت میکشه بگه و از این مسخره بازیا که تازه باب شده ...!
.
خواهر محترم ؛
شهدا رفتن که تو راه عفت و حیای زهرایی رو پیش بگیری نه بی حیایی !!
.
شهدا هم مثل بقیه نامحرمند 
.
یه ماجرایی شنیدم از یکی از دوستان که به عمق این معضلپی بردم که میگفت:
یکی از اقایون از خانومشون ناراضی بود و میگفت زنم عاشق یک شهید مدافع حرم شده دیگه اصلا به من هیچ توجهی نمیکنه و شب ها خواب شهید میبینه ، جای اینکه بامن انس بگیره با یک شهید انس گرفته ، زندگیم به کل مختل شده …
موندم بهش چی بگم… !
.
بعد از شهادت شهید دهقان و شهید احمد مشلب و شهید مغنیه یه سری از خانم ها این قربون صدقه ها و حرفای محبت آمیز رو شروع کردند ، هدف وسیله رو توجیه نمیکنه ، شاید نیت قلبی شون خیر بوده و علاقه شون به شهید جور دیگه ای بوده ولی این دلیل بر این نیست که این کلمات به کاربرده بشه...!
.
حالاهم بعد از شهادت شهید علاء حسن نجمه ، وقتی پست های اینستا مربوط به این شهید رو نگاه میکردم کامنت بعضی ها فاجعه بود ، نصف پروفایل ها هم تغییر کرده و عکس ایشون رو گذاشتن روی پروفایل شون ،قسمت بیو هم اسم این شهید عزیز رو نوشتن و چند تا قلب هم چسبوندن کنارش...!!
خب واقعا این کارا برای چیه ؟!
علاقه به یه شهید و این کارا باهم جور در نمیاد ، آدم حس میکنه به صرف چهره زیبای یه شهید ، طرفداریش رو میکنن 
.
بخدا حرمت دارن شهدا و خونشون
بخدا خانواده شهدا حرمت دارن
بخدا دل شخص شهید و خانوادش خونه
جواب همسر اون شهید مدافع حرم و که یک چشمش اشک و یک چشمش خونه رو چی میخواین بدین؟!
.
شهدا عاشق پیشه نمیخواهند ، بلکه پیرو واقعی برای ادامه راهشان میخواهند 


+تاریخ پنج شنبه 95/8/6ساعت 1:9 عصر نویسنده بانوی مدافع حرم | نظر