... به رویدادی بزرگ محتاجم
اتفاقی که بی خبر باشد
کاش وقتی به خانه برگشتم
کفش های تو پشت در باشد
برایم یک بغل نرگس، بگویی: وه! چه ماهی تو!
برایت هر شب و هر روز، یک دسته غزل، هدیه!
برایت همسری باشم، برایم تکیه گاهی تو
و من بانوی یک خانه... چه گلهایی بکارم من!
برایت چای و هل با کیک، بگویم: رو به راهی تو؟
خیالم تخت و آسوده که پاکی و نجیبی مرد!
چه عشق محشری داریم... به دور از هر گناهی تو
چه زهرایی شوم با تو، امین چادرم باشی...
علی خانه ام باشی، دلم را پادشاهی تو!
به وقت بارش باران، من و تو هم قدم با هم
غبار غربت و غم از دلم دائم بکاهی تو...
اذان ها را که میگویند، نمازم اقتدا بر تو
برایت مُهر بگذارم، برایم مُهر، گاهی تو...
به راه این سفر دیگر شوی تو همسفر آقا!
دلم پیش تو درگیر و تو مرد قصه ام باشی